بی‌عنوان

ساخت وبلاگ

دیگه وقت‌ش رسیده از جایی که هستم فاصله بگیرم،وقت‌ش رسیده خودمُ جمع کنم برم توی محدوده‌ای که به‌ش نیاز دارم و برای مدتی بی‌خیال همه‌ی چیزایی بشم که به‌شون نیازی ندارم،درست نمی‌گم؟!


بی‌عنوان...
ما را در سایت بی‌عنوان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0violett7 بازدید : 2 تاريخ : چهارشنبه 23 اسفند 1396 ساعت: 15:54

گلایه از چیزی که تغییرش دستِ خودمون ه عمیقا اشتباهِ :) گلایه نمی‌کنم به جاش اون‌قدری قوی می‌شم که از پس‌ش بر بیام،گریه نمی‌کنم به جاش اون‌قدری لب‌خندمو پررنگ می‌کنم که انگار اتفاقی نیوفتاده.

اون‌قدری بارون و خیس شدنِ دیروز رو دوسِش داشتم که بقیه‌ی اتفاقاتی که افتاد برام بی‌اهمیت ه،نه که بی‌اهمیت باشه اما برای من قابل جبرانِ :)

بی‌عنوان...
ما را در سایت بی‌عنوان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0violett7 بازدید : 5 تاريخ : چهارشنبه 23 اسفند 1396 ساعت: 15:54

چی می‌دیدم؟داشت می‌گفت شروع‌ش یک اسفند ۹۵ بوده و انتهاش با یک عدد قشنگِ دوست‌داشتنی براش تموم شده بود!

می‌تونیم،می‌تونم

بی‌عنوان...
ما را در سایت بی‌عنوان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0violett7 بازدید : 6 تاريخ : چهارشنبه 23 اسفند 1396 ساعت: 15:54

۰۰:۴۱- امشب؛ برخلافِ یک‌هفته‌ی گذشته و روزایی که ازاین هفته تا این‌جا سپری شد حسِ خوبی نداشتم،نمی‌گم حرف‌های کنایه‌دار خانم ذ حال‌م رو بد کرد نمی‌گم این‌قدر بچه بودن بچه‌ها حال‌م رو بد کرد کلا فکر نمی‌کنم دلیل‌ش هیچ کدوم از اتفاقاتِ سرشب بوده باشه،اما حالِ خوبی نداشتم و ندارم و خواب‌م نمی‌بره،فکر می‌کنم بیشتر احساسِ ترس باشه،فرار از واقعیتِ زشتی که خودم ساخت بی‌عنوان...ادامه مطلب
ما را در سایت بی‌عنوان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0violett7 بازدید : 7 تاريخ : چهارشنبه 23 اسفند 1396 ساعت: 15:54

بعله متاسفانه از اون دسته آدم‌هایی‌م که اجازه می‌دم بقیه ازم در مواقع لزوم استفاده کنن و درست وقتی به‌م کاری نداشتن بذارن منُ کنار :)) داشتم به‌ش می‌گفتم کاش زودتر از این اتفاقات ظاهری راحت شیم ا. جان و چه‌قدر تاییدش می‌کرد :)) باید یه‌جوری به‌ش می‌فهموندم این جمله‌ی"بگذشتم و بگذاشتم‌ت با دگران" مصداقِ منِ،اما عقل می‌گه بذار تو حال و هوای خودش باشه اون الان بی‌عنوان...ادامه مطلب
ما را در سایت بی‌عنوان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0violett7 بازدید : 14 تاريخ : چهارشنبه 23 اسفند 1396 ساعت: 15:54

توی این چند ماهِ آخر همه‌چیز به هم ریخته‌تر از قبل شده شدم درست مثل این نخایی که از قرقره‌شون باز شدن پیچیدن توی خودشونُ جدا کردن‌شون سختِ،نمی‌دونم مسئله به این سادگی رو چطور نمی‌تونم توی خودم حل‌ش کنم همه‌ی این به هم پیچیدگیا با جوابِ دادن سوالِ می‌خوام یا نمی‌خوامِ توی مغزم باز می‌شه،اما مسئله این‌جاست که می‌خوام؟اگر می‌خوام چرا سعی نمی‌کنم موانعی که خودم بی‌عنوان...ادامه مطلب
ما را در سایت بی‌عنوان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0violett7 بازدید : 5 تاريخ : چهارشنبه 23 اسفند 1396 ساعت: 15:54

به اندازه‌ی ۱۰۷ روز سکوت،به اندازه‌ی ۱۰۷ روز جنگیدن با تمامِ سلول‌های بدن!

بی‌عنوان...
ما را در سایت بی‌عنوان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0violett7 بازدید : 7 تاريخ : چهارشنبه 23 اسفند 1396 ساعت: 15:54

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
بی‌عنوان...
ما را در سایت بی‌عنوان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0violett7 بازدید : 7 تاريخ : چهارشنبه 23 اسفند 1396 ساعت: 15:54

به نظرم جاش بود به‌ش بگم برو و این جزوه‌هارو از همون دوستی بگیر که تا حالا توی رابطه‌تون به‌ت پشت نکرده،حیف که دیگه به قول‌ خودش جفت‌مون اعصاب این حرفا رو نداشتیم ولی باید می‌گفتم :)) من که همون آدم بدِ بودم که،چی شد؟!

بی‌عنوان...
ما را در سایت بی‌عنوان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0violett7 بازدید : 5 تاريخ : چهارشنبه 23 اسفند 1396 ساعت: 15:54

یک بار هم پیش میاد که آدم بخواد بنویسه و غر نباشه،خوش‌حالم آقا همین‌طوری خوش‌حال و ذوق‌ زده کاری هم با بقیه‌ش ندارم با آدمایی که هستن و بودن‌شون با نبودن‌شون تفاوتی ایجاد نمی‌کنه هم کار ندارم،فلان فولدر فلان سال رو هم هِی نمی‌بینم و غصه‌ی آن‌چه شد و نشد و از دست رفت‌ و نرفت‌م نمی‌خورم،شروعِ جدیدِ به هرحال >_<
•موفق به تغییر یافتن شدم یعنی[؟] :)))
بی‌عنوان...
ما را در سایت بی‌عنوان دنبال می کنید

برچسب : دیوانگی, نویسنده : 0violett7 بازدید : 5 تاريخ : شنبه 13 آبان 1396 ساعت: 15:21